حوصله ندارم

امروز اول مهر ماه سال 1391

اول مهر هیچ سالی رو یادم نیست . فقط میدونم که متنفرم از درس و مدرسه .

امروز با این که دیگه مدرسه نمیرم و سر کارم هستم باز هم اعصابم خورد و حوصله ندارم

پسرم رو گذاشتم مهد . مثل هر روز باز هم گریه میکنه . اینجا سر کار هم همه چیز بهم ریخته

هیچ کس کارش رو انجام نمیده و همه از من توقع دارن که کارها رو راه بندازم . جالبه که آدمها

چه توقعاتی از هم دارن ! حوصله گفتن و یا نوشتن همه چیز رو ندارم . حوصله هیچ چیز رو ندارم

فقط میدونم که نوشتن برام مثل درد دل کردن میمونه و باعث میشه آروم بشم .

از امیر هم متنفرم . اون یه آدم عوضی که اون موقع باهم دوست بودیم خوب بود ولی الان یه

لجن به تمام معنی . همیشه عصبی و فحش میده و حرف مفت میزنه ... غر میزنه  .. من فقط

به خاطر پسرم دارم تحملش میکنم . هیچ عشقی بین ما نیست . ول یمن بعضی مواقع برای

گول زدن خودم هم که شده ادای عاشق ها رو در میارم . من تنها عشقم ، پسرم ...

یه زمانی عاشق امیر بودم از این میترسم که یه روزی عشقم به رهام هم کم بشه ...

نمیدونم ....







متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی